خانواده های مهاجر افغانستانی دارای فرزند اوتیستیک ساکن قم شامل حدود ۳۵ خانوار می شود که در یک مجموعه غیر رسمی جهت حمایت از یکدیگر در کنار هم جمع شده اند. در جلسه ای که در تاریخ 16 دی ماه 1402 در جمع این خانواده ها و با حضور آقای زارعی (مدیرکل امور اتباع و مهاجرین خارجی استان قم) و سید موسی حسینی (دکترای روان شناسی عمومی/عضو موسس مرکز توسعه سلامت روان مهاجر/استاد دانشگاه علوم پزشکی کابل) برگزار شد، یکی از درخواست های این خانواده ها شروع فرایندهای روان درمانی بود. چون فشارهای روان شناختی ناشی از تعامل با این کودکان، به نوعی این خانواده ها را دچار فرسایش های مختلف جسمی و روانی کرده است. فرایند گروه درمانی این خانواده ها با حمایت مالی دفتر آیت الله العظمی سیستانی، توسط کارگروه اوتیسم مرکز توسعه سلامت روان مهاجر آغاز گردید.
پنج جلسه اول:
اعتماد سازی، تخلیه هیجانی، تغییر توجهات و شروع فرایندهای پذیرش
جلسه اول گروه درمانی این خانواده ها در بهمن ماه 1402 در دانشگاه معارف قم برگزار شد. تقریبا تمامی خانوادههای حاضر در دامنهای از سردرگمیها، احساس های کاملا منفی مانند گناه، خشم، ترس، تعارض و… درگیر بودند.
«آیا اوتیسم درمان میشود؟»، «مگر من چه گناهی کرده بودم، که این بلا سرم آمد»، «خدایا آینده این بچه چطور خواهد شد؟»، «این همه هزینه درمان و پوشک و… را از کجا بیاورم؟»، «اگر من بمیرم…» و…
در جلسات اول تمام دغدغه، تاکید و صحبتهای این خانوادهها بر روی فرزندانشان متمرکز شده بود و درحقیقت دریچه دیدگاهشان به جهان پیرامون، با مشکلات کودک اوتیستیک پر شده بود. تا جایی که حتی خودشان را هم فراموش کرده بودند. استرس، اضطراب، وسواس، سردردهای مزمن، بدن درد، کمردرد، مشکلات گوارشی و دیگر مشکلات جسمی، در اکثر شرکت کنندگان که مادران بودند، بیان شد.
در فرایند گروه درمانی سعی شد با بیان قوانین مشخص گروه درمانی، اعتماد سازی صورت گیرد تا بستر تخلیه های هیجانی فراهم شود که به تدریج در جلسات دوم و سوم، این فضا و شرایط امکان پذیر گردید. گریه های غیر قابل کنترل تقریبا در تمام این مادران در جلسات اتفاق افتاد که بر اساس میزان اعتماد و قرارگرفتن در شرایط گروه درمانی زمانش متفاوت بود.
در جلسات اول صحبت ها و بحث های غالب، راجع به فرزند بیمار و مشکلات متعدد و پیچیده مرتبط با آنان بود. لذا در پنج جلسه اول گروه درمانی سعی شد، که محور توجه مادران از فرزند اوتیستیک و مشکلاتش، کم کم به سمت شخص خودشان و دیگر بخش های زندگی سوق داده شود تا دریچه نگاه شان گسترده تر شود.
احساس تنها بودن در این مشکلات، اعتماد به نفس این مادران را به شدت آسیب زده بود. اما با دیدن خانواده های دیگر که مشکلات مشابه و حتی بیشتر دارند، احساس و اضطراب تنها بودن را در آنان کاهش می داد.
– به جز این کودک من که چنین مشکلی دارد، چیزهای دیگری هم در این دنیا وجود دارد. همسرم، خانواده ام، دیگر فرزندانم، زندگی کردن و…
گروه درمانی باعث شد که این مادران زندگی را از زوایای دیگر هم ببینند.
– فقط من نیستم که چنین فرزند و این همه مشکلات را دارم. خانواده های دیگری هم هستند که حتی مشکلات بیشتری از من دارند. اما همچنان زندگی می کنند…
همچنین به خودشان به عنوان محور مراقبتی این فرزندان بیشتر توجه کنند. چون:
– اگر من ضعیف و بیمار باشم، روحیه و انگیزه نداشته باشم، نمی توانم مراقبت درستی از فرزندم انجام دهم…
– یک فرد زخمی، نمی تواند فرد زخمی دیگر را به خوبی حمل و نقل و مراقبت کند…
پنج جلسه دوم:
گروه درمانی مبتنی بر تعهد و پذیرش (ACT: Acceptance and commitment therapy)
یکی از چالش های اولیه و مهم این خانواده ها، مواجه شدن با یک کودک است که برچسب اوتیسم دارد. این برچسب تبعات روان شناختی زیادی برای این افراد ایجاد می کند و آنها را دچار شوک، انکار، خشم، ترس، اضطراب و دیگر فرایندهای روان شناختی میکند. عدم درک درست، قضاوتهای نادرست و ترحم دیگران و حتی خانواده هایشان رنج فراوانی برای آنها به بار آورده است. روبرو شدن با مشکلات مختلف در درمان فرزند، هزینه های مختلف و دیگر مشکلات مرتبط با فرزند اوتیسم، گاهی این مادران را تا مرز فروپاشی روانی پیش برده است:
«شوهرم به خاطر این بچه، من و دیگر بچه هایم را رها کرد و رفت»؛
«بارها کشتن این بچه در ذهنم خطور کرده بود»؛
«چندبار می خواستم خودکشی کنم تا از این رنج ها راحت شوم» و…
بعد از تغییر رویکرد توجه مادران از کودک بیمار به خودشان و دیگر بخش های زندگی، کم کم لایه های عمقیتر مشکلات آنان که در زیر گرد و غبار مشکلات فرزند دارای اوتیسم پنهان شده بود، نیز به سطح آمدند. مشکلات تعاملی با همسر و فرزندان، ضعف های ارتباطی، عزت نفسهای در هم شکسته، اعتماد به نفس های فرو ریخته، مشکلات شخصی و شخصیتی و…
لذا در این مرحله از رویکرد روان درمانی مبتنی بر تعهد و پذیرش (ACT) استفاده شد. درمان مبتنی بر تعهد و پذیرش بطور عمده ترکیبی از 4 رویکرد توجه، آگاهی، پذیرش، تعهد و تغییر رفتار است. در این رویکرد هدف درمان، ایجاد انعطاف پذیری شناختی است. در انعطاف پذیری شناختی، هدف این است که فرد این توانایی را داشته باشد که بتواند به جای غرق شدن در گذشته و آینده، در زمان حال زندگی کند و ارزشها و اهداف خود را شناسایی کند و به جای اجتناب از افکار، احساسها، خاطرهها یا امیال آزاردهنده رفتاری را در پیش بگیرد که با ارزشها و اهدافش هماهنگ باشد.
بدین منوال فرد با کنترل موثر دردها، رنج ها و تنش هایی که زندگی به طور اجتناب ناپذیری برای او ایجاد کرده، یک زندگی پربار و معنادار برای خود ایجاد می نماید. شناسایی و تشخیص مرزهایی که افراد را از زندگی مطلوب بازداشته اند، مولفه های کلیدی مداخلات مبتنی بر تعهد و پذیرش است. این روش درمانی به افراد کمک میکند در لحظه حال زندگی کنند و افکار و احساسات خود را بدون هیچ قضاوتی بپذیرند.
در روش درمانی ACT ، به افراد آموزش داده میشود:
- پذیرش : در جلسات اکت افراد میآموزند عواطف و احساساتی که خارج از کنترل هستند را بپذیرند و تمام آن احساسات را بهصورت آگاهانه تجربه کنند.
- جهتدادن : متعهد شدن به یک طرز تفکر صحیح باعث میشود افراد در برابر وسوسه مقاومت کنند و بدون درگیری با گذشته به سمت آینده حرکت کنند.
- عمل : افراد باید مسئولیت خود را قبول کنند و آگاهانه تصمیم بگیرند که به مسیر مثبتی که انتخاب کردهاند، پایبند باشند.
- آگاه بودن : درمانگر به مراجعهکننده کمک میکند که او افکار منفی خود را شناسایی کند و با خاطرات دردناک خود کنار بیاید.
- درک ارزشهای اصلی : در طول جلسات ACT، افراد ارزشهای اصلی زندگی خود را کشف و براساس آنها برنامهریزی کنند.
در فرایند گروه درمانی به روش ACT، این مادران با تجربه ها و احساس های واقعی و ناخوشایند خود در یک محیط امن گروهی روبرو شدند. آنها را به زبان آوردند. به این درک رسیدند که هر فرد ممکن است در موقعیت های سخت زندگی با چنین افکاری روبرو شود. اما مهم این است که چگونه با این افکار تعامل کند. هدف ACT کنترل کردن افکار و زندگی در لحظه حال است. افراد زیادی هستند که توانایی غلبه بر افکار و احساسات خود را ندارند و به دنبال راهی برای خلاصی از آن میگردند. هدف اصلی درمان ACT بهبود کیفیت زندگی است. این روش به فرد یاد میدهد که چگونه با تجربههای منفی و مشکلات روبهرو شود و همچنین از لحظههای خوب و مثبت بیشتر لذت برد.
در پایان پنج جلسه دوم، فضای حاکم بر گروه درمانی نسبت به پنج جلسه اول، تفاوت های زیادی حاصل شده بود. اعضای گروه، خانواده جدیدی پیدا کرده بودند که همدرد بودند، درک درستی از مشکلات یکدیگر داشتند، یکدیگر را قضاوت نمی کردند. اعتماد و همدلی بین اعضای گروه ایجاد شد بود و فشارهای روانی کاهش یافته بود.
خانم… (مادر دارای فرزند اوتیسم) در جلسه دهم به گروه درمانی ملحق شد. ایشان در پایان جلسه اول خودشان، تجربه ورود به جلسه گروه درمانی را اینگونه بیان کرد: من که اول وارد این فضا شدم، یک تعداد مادران را دیدم که با هم میگفتند و می خندیدند. گفتم احتمالا اشتباه آمده باشم. چون این ها که ظاهرا مشکلات بزرگی مانند من ندارند که اینگونه بدون غم و غصه با هم می گویند و می خندند…!
پنج جلسه سوم: رشد فردی، رشد جمعی
مادران بعد از سپری کردن مراحل پذیرش در ده جلسه قبلی، به مرحلهای از رشد شخصی رسیده اند که می توانند در کنار فرزند اوتستیک جنبههای دیگر زندگی را بهتر ببینند. موضوعات و مشکلات را به شکل دیگری تعبیر و تفسیرکنند که با آسیب های روان شناختی کمتری روبرو شوند.
در این مرحله از تکنیک A-B-C (رویکرد آلبرت الیس) استفاده شد. در مدل ABC فرض بر این است که هیچ احساسی به صورت ناگهانی و بدون مقدمه به سراغ شما نمیآید. بنابراین، قاعدتاً یک نشانه یا اتفاق کوچک (یا شاید بزرگ) و به تعبیر دیگر، رویداد تحریککنندهای بوده که این حس را در شما برانگیخته است.
ما روزانه، مدام در معرض افکار و اتفاقات منفی زیادی هستیم؛ افکاری که عموما به شکل ناآگاهانه یا نیمهآگاهانه به ذهن ما خطور میکنند و مفاهیم و باورهای ذهن ما را شکل میدهند. این افکار و ناکامیها، باعث ناراحتی، خشم و نا امیدی ما میشوند و سریع در ذهنمان دنبال مقصر میگردیم که بار این احساسات منفی را به دوش او بیندازیم، این در حالیست که الیس معتقد است که این عوامل بیرونی یا دیگران نیستند که ما را ناراحت میکنند بلکه «باورهای غیرمنطقی» خود ماست که باعث ناراحتی میشود و به همین دلیل تکنیک ABC را تکنیک باورهای غیرمعقول مینامد.
این تکنیک به ما کمک میکند که کمی بیشتر روی افکار خود متمرکز شویم و اجازه ندهیم که این افکار، به سادگی کنترل احساسات ما را در دست بگیرند.
ایده اصلی این مدل این است که ما با فکر کردن به رویدادهای فعال کننده (A)، احساسات و رفتارهایمان (C) را بوجود میآوریم که این احساسات ناشی از باورها (B) به ویژه باورهای غیرمنطقی ماست، اما ما می توانیم با تغییر دادن افکار درونی و زیر سوال بردن آنها (D) کم کم اعمال خود تخریب گر و ناامید کننده را کنار گذاشته و از آنها رها شده و به طرز فکر جدید و مناسب (E) دست یابیم.
اعضای گروه در پایان جلسه پانزدهم به مرحله ای از رشد و توانمندی رسیده اند که خودشان می توانند اعضای جدید را درگروه پذیرش کرده و با اهداف و قوانین گروه آشنا کنند. راجع به کاربردها و کارکردهای گروه درمانی به وی توضیحات مناسبی بدهند. یعنی خود اعضا میتوانند در فرایندهای گروه درمانی نقش گرفته و مشارکت کنند.
اهداف جلسات بعدی:
حرکت به سمت زندگی هدفمندانه تر و با معناتر، توسعه مهارتها و ظرفیت های فردی و اجتماعی، مشارکت فعال در جامعه و به ویژه در فرایندهای روان درمانی خانواده های دارای فرزند اوتیستیک و یا خانواده های دارای مشکلات مشابه
گروه درمانی در حقیقت هم یک فرایند درمانی است، هم فرایندی برای آموزش، رشد و توسعه فردی.